دمت گرم خدا
چقدر اینجا را غبار تنهایی و نانوشته برداشته
صاحب اینجا کیست که سکوتش این جا را پر غم ساخته ؟!
حرف دل منزل حرف های دل است و چقدر این دل ، دل تنگ بود برای حرف زدن
حسابی مشغولم
حسابی سرم را شلوغ کرده ام به کار بافتنی و هی می بافم تا نقشی برآید و پوششی گرم شود برای تنی
و این روزها به این فکر می کنم که چقدر خدا سرش شلوغ است که همیشه باید دل گرمی بندگانش باشد!!!
دمت گرم خدا جووووووووووووووووووونم
راستی که چند روز دیگر مانده به سه سال و نیم شدن عشقمان و کنار هم بودن من و مصطفی جان
چقدر به سرعت برق و باد گذشت
ولی اگر به محرم شدنمان باشد سه سال و نیم را رد کردیم
امیدوارم همه ی زوج های جوان خوشبخت و شادکام باشند و مجردها هم کم کم دست به کار شوند :)
و یه مرحله بریم جلوتر و این که هر کسی در این مدت نی نیشون به دنیا آمده مبارکشون باشه و به سلامتی زیر سایه دو فرشته زیبای خدا خوشبخت باشند
و هر کسی نی نی می خواد خداوند به وقتش بهشون بده
و سخنم را با سخن امام عبادت ها تمام می کنم که در صحیفیه ی سجاده اش این گونه نوشته :
خداوندا ...
گره های ناگوار، با تو باز می شوند؛
شدت سختی ها، با تو می شکند؛
آنان که دنبال رهایی می گردند،
به تو التماس می کنند.
از قدرتت، سختی های زندگی،
حساب می برند؛
به لطفت،
علت ها و اسباب،
فراهم می شوند؛
با توانایی ات،
سرنوشت، جاری می شود؛
و با اراده ات،
وسایل آماده می شوند.
پس خودت درِ رهایی را به رویم باز کن.
به توانایی ات،
این هیبت غم را در من بشکن
و کاری کن به همین سختی،
به همین رنجی که دارم
از آن به تو شکایت می کنم، زیبا نگاه کنم.